داداشی که دیگه نمیاد...

پاتریکم 8و20دقیقه اومد با نون بربری! صبحونه خوردیم و بقیش مثل چیزایی که دیرور گفتم پیش رفت. تازه رفته و منم اومدم اینجا...

دلم واسه بابام تنگ شده،واسه داداشم بیشتر...بابام میاد اما داداشم نه.

تو نمیفهمی،نمیدونی این که یکی بره تا ابد و تو دیگه هرگز نبینیش،بغلش نکنی،بوش نکنی،حسش نکنی ینی چی...

دلم واسه خنده هاش تنگ شده...اما دیگه نمیتونم ببینمش...این درد تموم نمیشه. تو نمیفهمی اونموقع چه درد بزرگی داشتم،چه عذابی میکشیدم و چقدر دلم میخواست زمینو با ناخونام بکنم تا برسم به داداشم،تا باز بغلش کنم،باز بوی تنشو حس کنم.

تو نمیفهمیدی من چقدر شکسته بودم.چقدر گیج بودم و چقدر همه چیز برام غیرقابل باور بود.

دلم تنگ شده واسه داداشم. دلم میخوام صداش کنم،باز واسش ذوق کنم،ماشینشو ببینم و تا خونه بدوم به شوق دیدنش...

باز بچه بشم،بیاد دم مدرسه دنبالم،بستنی بخوریم و من افتخار کنم که داداشمه...

زود بود که ازم گرفتش،تو نمیفهمی هنوز چقدر بیشتر از قبل درد داره...

مرسی که اون روزا کنارم بودی هر چند کمرنگ.

مرسی که هر کاری میکردی که بخندم و تا نمیخندیدم چشمت به صورتم میموند و با خندیدنم بلند قهقهه میزدی.

مرسی که اون روزا رو برام آسون کردی. هرگز این چیزا رو یادم نمیره.

۱ نظر

روزی که گذشت...

امشب از اول: (مهم نیس کی میخونه و تظر میده و کی نمیخونه یا نظر نمیده)
اول کلی با پاتریکم حرف زدیم و خندیدیم،فردا میاد تا با هم نودل درست کنیم بعد ژله،بعد رانی بخوریم و فیلم ببینیم 😊
ژله درست کردم با تزئین تیکه های قلبی شکل ژله.(ژله طالبی)
بعد آهنگ hello از گروه B.I.G رو گذاشتم. بعد کمی رمان خوندم. بعد باز آهنگ گذاشتم و حاضر شدم تا دایی جون بیاد.البته لاک بنفشم زدم،متناسب با رنگ لباس😀
شام کوفته خوردیم،ظرفا رو شستم و چایی آوردم.
با پاتریکم کلی درباره آقای قصاب بحث کردیم و خندیدیم و تصمیم گرفتیم فردا ژله زغال اخته بخوریم. مامان میره مجلس ختم. تا شب نمیاد،پس من بازم تنهام. خوبه که پاتریکم میاد پیشم.
ژله خوردیم. باز ظرفا رو شستم و جمع ک جور کردم. تو اینستا کلی پاتریکو تگ کردم و چرخیدم. هنوز با همون لباسا دراز کشیدم رو تخت و دارم مینویسم.بعدم میرم رمان و باز پاتریک و خواب 😊
مهم نیست کی میخونه.مهم اینه اینجا مال منه و چیزیو مینویسم که دوست دارم.گاهی اینجوری خاطره،گاهی از آقاهه و گاهی هم موضوعات جدی...
۲ نظر

عجب جایی زندگی میکنیم هااااااا!!!!!

اول از همه بلاگفا بود،تبادل لینک!

بعد شد لاین که فول کن،فول میکنم...

بعد شد اینستاگرام،بک بده،فول لایک کن...

حالام اینجا! دنبال کن،دنبالت میکنم. نظر بده تا نظر بدم!

تمام دنیا درگیر جنگه،حتی ما هم هر روز درگیر این جنگاییم.

دنیایی که هیچکس به اندازه یه کامنت،یه فالو کردن برات کاری نمیکنن....

عجب جای وحشتناکی داریم زندگی میکنیم...


ب.ن: (مسخره ست که در این حد هم خودمونو به زحمت نمیندازیم ولی پست مهربونی و دفاع از حقوق حیوانات میذاریم...)

۱ نظر

دارم از شرشون خلاص میشم

برعکس درس خوندن،خاطراتو وقتی مینویسم فراموششون میکنم وگرنه تا ابد یادم نمیره!!!خاطرات دیدنتو هزار بار نوشتم اما تا الان که یادم نرفته. پس میرم سراغ خاطرات دیگه ای که  میخوام از شرشون خلاص بشم.اینجا تنها جای امنه که میتونم مخفیش کنم.پس جای خوبیه :)

اها اولین باری که اسممو گفتی: شب بدی بود،اتفاقات بدی افتاده بود و سعی میکردی دلداریم بدی. دفترمو گرفتی جلوم و گفتی" مال شماست پریسا خانوم". چشمام پر اشک بود و به زور خودمو کنترل میکردم.سردمم بود،قیافم با بینی قرمز و چشمای پر اشک خنده دار شده بود حتما. لبخند زدی"نگران نباش،همه چیز درست میشه.مامانتم چیزیش نیست،الان حالش خوبه."

اون لحظه فکر میکردم اسمم؟

با سر اشاره کردی برم " برو، نگرانم نباش.درست میشه." 

دیدی تو خیابون دنبال ماشینمون میگشتم. وایسادی و اشاره کردی من برم. تو هستی. لبخند میزدی و با اطمینان پلک میزدی.صبر کردی ماشینو پیدا کنم.دست تکون دادی و بازم موندی و من رفتم.

با فاکتور گیری از چند تا قضیه،این شروعش بود.بنظر خاص نمیاد ولی وقتی تکرار بشه اصلا بنظر عادی نمیاد.

۰ نظر

آدم خوبی بودن یعنی چه؟؟؟؟ ( 2/5نمره )

رولبط اجتماعی من خوب نیست! چون رکم،صادقم و راحت بیان میکنم کسی نمیتونی باهام دووم بیاره.

چون زیادی دل میسوزونم و با همه خوبم و براشون تلاش میکنم دوستای زیادی ندارم.

تو تمام این مدت یه چیزایی فهمیدم! فهمیدم مهربون و صادق و خوب بودنش نتیجش فقط تنهاییه! از هر لحاظ...

دخترای مثل من همیشه تنها میمون،چه لحاظ دوست چه خانواده و...

به گفته ی بقیه من خیلی دختر خوبیم! پس نتیجه گرفتم: همه آدمای خوبو فقط به اندازه همون یه جمله دوست دارن...آدم خوبی بودن فقط یه معنی داره: طرد شدن از هر جامعه و مجموعه و گروهی که بنابر شرایط و یا علایقت توشون هستی...

حالا به عنوان کسی که بقیه میگن آدم خوبیه،واقعا از خوب بودنم دلگیرم،اما پشیمون نه...آدم خوب بودن ینی بقیه از خوبیات فیض ببرن و تو فقط ضرر کنی.

اینم تجربه ای که به دست آوردم.

۰ نظر

دلم میسوزه! بس که طفلونکی ای!!!!

چقدر دلم میسوزه که قبل عاشق شدنت آمار خونه و ماشین و اموالتو در میارن اونوقت منه ساده فکر میکردم یه جوونه تازه کاری که تو اون گرما با بدبختی تاکسی گیرش اومده...!

دلم میسوزه مارک لباساتو در میارن و سر تا پاتو آنالیز میکنن اونوقت من تا مدتها حتی نمیدونستم قیافت چه شکلیه!

دلم میسوزه زل میزنن تو چشمات و حدود شرعی که هیچی،از حدود انسانیتم میگذرن اونوقت من یه بارم تو چشمات نگاه نکردم!

دلم میسوزه دستتو میگیرن و اسمشونو رو دستت مینویسن اونوقت من حتی نفهمیدم اسممو از کجا فهمیدی و وقتی صدام میکردی نمیدونستم کجا باید قایم بشم که نفهمی دارم میمیرم!

دلم میسوزه که هرگز نخواستم با مظلومیت و تظاهر تو دلت جا بشم و اشکای تمساح خیلیا مسموت کرد.

دلم میسوزه واست...دلم میسوزه که حقیقتی که بنظرت میاد کاملا دروغه و تظاهر! 

ببخشید اگه مثل همه شون واسه دوست داشتنت هزار چیزو چک نکردم و صادقانه عاشق خوده خودت شدم. ببخشید که مثل خیلیا که دوستشون داری عوضی و متظاهر نبودم!

۲ نظر

علامت سوال ؟؟؟

همینجوری عاشقت نشدم،قسم میخورم که خودت خواستی!

من خودم عاشقت نشدم،رفتارای با قصد و غرض تو باعث شد!

من کل دنیام کتابام بودن،من کل زندگیم یه اتاق بود و آهنگا و دفترا و شعرا و نقاشیام،اصلا جایی واسه کسی نداشتم...تو به زور اومدی!

رفتارات نا آگاهانه نبود،اتفاقی نبود! حرفات الکی نبود...میدونستی داری چیکار میکنی و میدونستی قراره آخرش چی بشه و بازم...

چرا یادم نمیره؟ چرا نمیتونم فراموش کنم؟ چرا هنوز یادت میوفتم؟ چرا هنوز هرچقدرم خودمو گم و گور میکنم باز کلی از روزو ندونسته بهت فکر میکنم؟

ازت بدم میاد...بابت تمام بدیایی که چند سال درکشون میکردم،ازت بدم میاد

بسه،برو...خواهش میکنم

چرا هنوز چشمامو که میبندم تویی؟ نمیام ببینمت،نمیام...هر جا باشی نمیام،نمیخوام ببینمت،نمیخوام باز زجر بکشم،نمیخوام دیگه بسه،برو!

تو داری راحت زندگی میکنی اما من چی؟ منی که بدون هیچ چیز خاصی،ازت کلی خاطره خاص دارم! چون خودت خواستی. خواستی که...

آه بیخیال! بیخیال! فقط زودتر برو...که یادم بره چقدر طولانی بهت فکر میکردم،چقدر طولانی محور زندگیم بودی...چقدر طولانی برات یه برد قطعی بودم...

اصلا چرا اینا رو میگم؟

علامت سوال تمام معنی اینهمه مدت دوست داشتن کسی مثل توئه!!!

۲ نظر

چته؟

آخه چته دختر؟ هان؟ کی انقدر ضعیف شدی که دم به دم اشکات بیان پایین؟

کی تا حالا انقدر بچه شدی که بلند گریه کنی؟ کی انقدر ترسو شدی؟

از کی خوش خوابترین فرد خانواده 20 دفعه از خواب میپره و با بدبختی خوابش میبره؟

چرا آرزوهات اینجوری نابود شدن؟ از کی انقدر بی فکر شدی که همه ی روزو به در و دیوار نگاه کنی؟ از کی تا حالا پاتو از در این خونه بیرون نذاشتی؟

از کی تا حالا از بیرون رفتن بدت اومد؟چته اخه؟ از کی تا حالا عادت کردی وعده های غذایی عادیتم نخوری؟ چته دیوونه؟

جواب: نمیدونم!

۴ نظر

دقیقه ی تثبیت روحیه

یه وقتایی در روز هست که بین خنده هام یهو چشمام پر اشک میشن.

نمیدونم چرا،حتی ناراحتم نیستم اما یهو قلبم فشرده میشه!

انگار هر از چند گاهی سری قلبم از بین میره و درد زخمای قدیمی حس میشن.

هنوزم همونجوریم. به اندازه یک دقیقه بلند و تند و شدید گریه میکنم و بعد انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده آروم میشم.

مثل یه لیوان پر از آبم،ظرفیتم تکمیله اما همین که یه ضربه کوچیک بهم میخوره یکم سر ریز میکنم. به اندازه چند قطره...اما انگار این چند قطره ها بلافاصله جایگزین میشن و لیوان خالی نمیشه!

اسم این حالتو گذاشتم دقیقه تثبیت روحیه،خوبه نه؟

۲ نظر

دیگه من نیستم که...

چرا انقدر دلم میخواد گریه کنم؟ هوم؟ ناراحت نیستم. فقط نیاز دارم آروم بشم،سبک بشم...خالی بشم...

مریض نشو،زیاد کار نکن که کارت به بیمارستان بکشه،مواظب قلب و کلیه هات باش.خوب و مرتب و سر وقت غذا بخور،داروهاتو با خودت همه جا ببر و حواست به گوشی و سوییچ ماشینت باشه.

من دیگه نیستم که نگرانت بشم،دیگه واسه بیمارستان رفتنات گریه نمیکنم.

دیگه شمع نذر نمیکنم،واسه سلامتیت تسبیح دستم نمیگیرم...پس مواظب خودت باش و آدمای اطرافتو ناراحت نکن.

اوم،واسه هر چیزی به خودت فشار نیار،خیلی اخم نکن و اگه درد داشتی بگو.وقتایی که ناراحت و عصبی ای نخند و تظاهر نکن.

تنها نمون و روز تولدت شاد باش. دیگه از چند ماه قبل فکر کادوی تولدت نیستم...نذار پشت سرت حرف بزنن و مراقب رفتارات باش. مهربون و دل رحم نباش و...

دلم برات تنگ شده ولی نمیخوام دیگه نزدیکت بشم. دارم تمام تلاشمو میکنم که این عشق ریشه داره به ظاهر یکطرفه رو دفن کنم پس مواظب خودت باش تا بتونم راحت برم.

مواظب خودت باش تا بتونم ازت بگذرم،تنها نمون تا یادم بره چقدر تنهاییت از چشمات معلومه...

دوستت دارم،اما دارم سعیمو میکنم که نداشته باشم.

خدا حافظ آقاهه ی زندگی من...


۰ نظر
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان