عیدونه 😊

سلوم ملکم 😊

چطور مطورین؟ عاغا عید شما مبااااارک،دمب شما سچارک 😅

پسر خاله من کوچیک که بود،عید که رفته بودن خونه مادربزرگش و اونجا هم مهمون اومده بود،بهش گفته بودن اقا طاها عیدت مبارک. بچم گفته بود دمب شما سچارک! 😅

خو فکر کرده بود حرف خوبیه.خلاصه که تا آخر عید به همه یدور گفت تا یاد گرفت که حرف خوبی نیست 😂

سرتونو درد نیارم.چون فردا ممکنه وقت نکنممممم پس امشب اومدم که بگم اول از همه سال نوتون مبارک.دوم که خیلی خوشحالم این وبلاگ هست.

سوم هم که دوستون دارم.عاغا خوبی و بدی دیدین حلاااال کنید 😊

سالتونو خودتون قشنگ بسازین،پر از موفقیت و شادی،پر از مهربونی و عشق.

واسه شادیتون بجنگین و مواظب خودتون و خوبیاتون و شادیاتون باشین.

سال جدید،پر از شیطنت و شادی رو که مث نمادش (میمون) میمون و مبارک و پر از خنده ست تبریک میگم.

میمون درونتون فعال کنید،مث میمون موز بخورین و از درخت بالا برین! نهههه نهههه منظورم این بود که مث میمون سرخوش و شاد و شیطون و همیشه خوشحال باشین.

مث میمون باهوش باشین و به مشکلاتتون مث یه بازی نگاه کنین و از حلش لذت ببرین.

دوستتون دارم.خدا یار و نگهدارتون. ❤

۱ نظر

عید مید و اردو مردو و تادیب و تنبیه

عید امسال ساعت 8 و خورده ای صبحه که ینی از اول سال مجبور به سحرخیزی هستیم،باشد که کامروا شویم 😂

واااااای دلم تنگ شده بودا،اصن من 2 روز مث آدم بزرگای خشک و سرد و جدی رفتار کنم خفه میشم.باور کنین مریضیمم واسه همین بوده. عاغا مگه زوره؟خو من نمیخوام بزرگ بشم.کودکانه میجنگم،ها؟

من همون سرلاکو میخورم،خیلیم خوشحالم 😆

عاغا جنگ درسیست.بوخودا اصن من چهارشنبه سوریم دستم به بمبک و حتی ترقم نرفت،فقط منور گرفتم که اونم کلی مسخرم کردن😂

بگذریم،از این به بعد فقط شنبه ها درباره جنگ میحرفیم که انرژی بگیریم کل هفته را مث بولدوزر بدرسیم،البته سه شنبه ها آقای سبز تشریف میارن،نخوایم بدرسیمم به زور ماژیک مجبورمون میکنن 😁

داشتم میفرمودم که: بله،8صبح هسدن عید جان،بعد ننه بابای بنده،بنده رو 9صبح میبرن محل اردو. مدیونین فکر کنین میخوام از شرم خلاص بشنا 😂

البته خودمم دوس دارم.به هر حال سخن دوست از همه شیرینتر است،میخوام برم فضولی اول وقت،بعد تخت اینا رو اول از همه انتخاب کنمممم،بعد اگه خدایی نکرده میزم جای بدی بود موهای پشتیبانان گرام رو بکنم تا جامو درست کنن و اگه افاقه افاغه عفاقه عفاغه نکرد بزنگم به آقای قرمز جیغ جیغ کنم تا از ترس گوش درد خودشم که شده جای بنده رو درست کنه 😊 کولی هم عمه تون که زشته،خودتونین 😅

2میلیون بار چمدونو باز و بسته کردم.آخرم فهمیدم که عاغا جا نمیشه،اون یکی چمدونو بردار 😕

آخرشم میترسم چیزی جا بذارم خو😟

خلاصه که بلهههه،کتابامم کارتن کردم. یکم فروردین عازم زندان و مرکز تادیب و تنبیه و اصلاح هستم 😢

تازه ملاقات ممنوع هم هستیم 😭

خلاصه که میرم اصلاح میشم و برمیگردم. واسم دعا کنین.در واقع نه،واسه مسئولین و محل اردو دعا کنین که در طی11 رو سالم بمونن 😉

اخه میدونین که... بهلهههه از کمالاتم نگم که ریا میشه 😊😁

۱ نظر

مرسی دوربین جان!

دوربین سینا یکی از بهترین قسمتای دیشب بود! و همین دوربین تمام خاطراتو ثبت کرد تا همیشه یادمون بمونه که چه چهارشنبه سوری خوبی داشتیم.

مرسی دوربین جان 😊

دیشب سینا کلیییی رو آسفالت وسط خیابون نشست و عکس گرفت. گویا رو آسفالت دراز کشیده بوده که ماهو میبینه و این عکسو میگیره! (سر تا پاش خاک بود) خیلییییی عکس قشنگی شده.

ماه چهارشنبه سوری


این هم عکس آتیش دیشب که با ماجرا و کلی الکل و روغن ریختن رو چوبا روشن شد،بازم کار آقا سینا 😊


آتیش

۴ نظر

تغییر و چهارشنبه سوزی!! :》

سلام.

تصمیم به تغییر سبک نوشته ها گرفتم.دیشب آخرین شب چهارشنبه سال بود و من تو یه چیزایی تغییرات شدیدی دیدم.

افکار و انتظارات که تغییر میکنن،شرایط هم باید تغییر کنه تا دنیا متناسب و متعادل پیش،بره.

از فوق العاده گذشتن دیشب نمیشه گذشت.

برعکس اوایلش که تلاش کردم برگردم خونه،اخرش دلم میخواست همونجا بمونم.

خلاصه که واقعا خوش،گذشت.آتیش روشن کردن با چوبایی که جمع کرده بودیم و اما دزدیده شده بودن!،ترق تروق کردن و منور زدن با نیما،مسخره بازی و رقصامون با داییا و زنداییا،عکس تکی گرفتنایی که هیچکدوم تکی نشدن و خانواده پایه و خوشحالی که تا میفهمیدن یکی میخواد عکس تکی بگیرن به سمتش شتاب میگرفتن و جای یه نفر،تو عکس حداقل10تا کله دیده میشد 😅

عکسای دو نفره و سه نفره با سینا  نیما،بالن هوا کردنمون که فقط مال نیما بالا رفت،اونم خیلی بالا! مال سینا آتیش گرفت و مال من که پاره شد 😂

ولی خب،آرزو های نیما برباد رفت و مال ما نه 😉

امیدوارم سال دیگه که ایشالا باز همه کنار هم شاد و خوشحالیم آرزوهامون برآورده شده باشه 😊

فک و فامیل هوارتا دوستون دارم.مرسی که هستین 😍❤

۱ نظر
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان