چرا های سرگردان این قصه! چرا؟

چرا؟

همه چیز از همین یک کلمه شروع میشود. چرا؟...

و چرا های زندگی من پیش چشمانم رژه میروند.

چرا من؟ چرا او؟ چرا این قصه،غصه شد؟

چرا پایان های شاد در واقعیت نیستند؟ چرا برای قصه ما نمیگویند "و تا آخر عمر با شادی و عشق در کنار هم زندگی کردند" ؟

چرا قصه گوی داستان های ما از اوج شادی یک قصه ما را به واقعیت های تلخ میکشاند؟

و چرا منه تب کرده،از بین تاری دید هایم وصف حال چرا های بی رحمانه را مینویسم؟

و چرا؟...

چرا، چرا های من بین جواب های طولانی عقل و قلبم،سرگردان مانده اند؟

پریسا.ی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان