آغوش روزمرگی...

زندگی را به دنبال آغوشی از عشق و صداقت گشتم...گشتن ها از من و نبودنها از صداقت...عاشقی ها از من و بی وفایی ها از عشق و محبت!

در پی تمام گشتن های من و تمام آغوش های باز تنها یک آغوش بی آنکه بدانم مرا به سمت خود کشید...

تا به خود آمدم روزمرگی مرا سخت در آغوشش میفشرد.

در بین بازوان روزمرگی،وقتی نفس هایم به شماره افتاد و وقتی درد تا مغز استخوان هایم رسید؛آغوش معنای زیبای محبت را از دست داد...

آغوش هایی هستند که گرمت نمیکنند،حمایت نمیکنند...

آغوش هایی هستند که در فشار بی مهریشان لهت میکنند!

خودتان را در آغوش بگیرید قبل از این که روزمرگی از بی پناهیتان استفاده کند و بین بی تفاوتی هایش خنده هایتان را له کند...

خودتان را در آغوش بگیرید تا هر آغوش هرزی فکر محصور کردن شما به افکار پلیدش نرسد...

خودتان را در آغوش بگیرید...یک آغوش سرد اما وفادار خیلی بهتر از آغوش های آتشین دو روزه است!

ارزش آغوش ها را وفاداری آنها معلوم میکند نه گرمای آنها...

یک گرمای ملایم و طولانی بهتر از آتیشی ست که وقتی میرود تو میمانی و خاکستر هایت....

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان